خوش عشرت است دمبدم از غمگریستن
درزندگی چو شمع پی همگریستن
آنرا که نیست رنگ خلاصی ز چاه طبع
چون دلو لازم است بهعالمگریستن
غرق است پایتا بهسر اندرمحیط اشک
باید سبقگرفت ز شبنمگریستن
بنیاد ما ز اشک چو شبنم رود به باد
اجزای ما چو شمع کند کم گریستن
تاکی به وضع دهر زدن طعنه همچو شمع
باید به روی صبح چو شبنم گریستن
بیدل چو اشک نقش قدم زن به روی زر
تاکی چو چشم کیسه به درهم گریستن