گر در هوای او قدمی پیش رفتهایم
مانند شبنم از گره خویش رفتهایم
قید جهات مانع پرواز رنگ نیست
از حیرت اینقدر قفس اندیش رفتهایم
آنجاکه نقش جبههٔ تسلیم جاده است
آسودهایم اگر همه در نیش رفتهایم
تا لبگشودهایم به دریوزهٔ امید
چون آبرو ز کیسهٔ درویش رفتهایم
زاهد فسون زهد رها کن که عمرهاست
ما هم چو شانه از ته این ریش رفتهایم
دنیا و صد معامله عقبا و صد خیال
ما بیخودان به چنگ چه تشویش رفتهایم
غواص درد را به محیطگهر چهکار
اخگر صفت فرو به دل ریش رفتهایم
در آفتاب سایه سراغ چه میکند
از خویش تا تو آمدهای پیش رفتهایم
با هیچ ذره راست نیاید حساب ما
از بس که در شمار کم و بیش رفته ایم
بیدل نشاط دهر مآلش ندامتست
چونگل ازبن چمن همه تن ریش رفتهایم