نام شاهان کز نگین گل کرده کر و فر به چنگ
عبرتی بیرون چکیدهست از فشار چشم تنگ
صدر استغنای یار آمادهٔ تعظیم ماست
یک قدم گر بگذرپم از چوب دربانان ننگ
دهر بیباکست اما قابل بیداد کیست
همت از مینا طلب درکوه بسیار است سنگ
فضل اگر رهبر بود اوهام انوار هداست
ابر رحمت خضر میرویاند از صحرای بنگ
تا اثر چون ناله از صید اجابت نگذرد
پر برون میآرد اینجا سعی منقار خدنگ
از هوس عمریست چون آیینه مژگان بستهایم
کم نگردد از سر ما سایهٔ دیوار زنگ
خاک میلیسد دم بیدستگاهی لاف مرد
سرمه آهنگ است در آب تنک هوی نهنگ
گرمی آغوش بیرنگی برودت مایه نیست
همچو بویگل چه شد زیر پرم نگرفت رنگ
چشم بدمست که زد بر سنگ مینای مرا
کز غبارم تا قیامت صوت خیزاند ترنگ
امتحان هستی از دل رونق تحقیق برد
از نفسکردیم آخر خانهٔ آیینه تنگ
آسمان بیدل ندانم تا کجا میراندم
این فلاخن میزند عمریست از دورم به سنگ