رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز
چشم بر خاکستر بال است پروازم هنوز
بیتو پیش از اشک شبنم زین گلستان رفتهام
می دهد گل از شکست رنگ آوازم هنوز
پیکرم چون اشک در ضبط نفس گردید آب
می شمارد عشق چون آیینه غمازم هنوز
زین چمن عمریست گلچین تماشای توام
دور از آغوش خیالت یک گل اندازم هنوز
زندگی وصل است اما کو سر و برگ تمیز
چول نفس صیدم به فتراک است میتازم هنوز
عشق حیرانم، غبارم را کجا خواهد شکست
یک قلم پروازم و در چنگل بازم هنوز
مژدهای از وصل دارم خانه خالی میکنم
ای نفس ضبطی که من آیینه پردازم هنوز
رفتهام عمریست زین محفل، نوای فرصتم
سادهلوحان رشته میبندند بر سازم هنوز
مردهام اما همان رقص غبارم تازه است
خاک راه کیستم یا رب که مینازم هنوز
یک قفس قمریست از شور جنون خاکسترم
چون نگه در سرمه هم میبالد آوازم هنوز
سوختن از شعلهٔ من خامی حسرت نبرد
دیدهام انجامکار و داغ آغازم هنوز
کی برم چون صبح کام از عشرت جان باختن
منکه چونگل از ضعیفی رنگ میبازم هنوز
مشت خاکم تا کجا چرخم به پستی افکند
نقش پا گر افسرم سازد سرافرازم هنوز
شبنم رمطینتم بیدلگر افسردم چه باک
میرسد بر یک جهان بیطاقتی نازم هنوز