چو فقر دست دهد ترک عز و جاهکنید
سر برهنه همان آسمان کلاه کنید
اگر گل هوس کهکشان زند به دماغ
اتاقهٔ سر تسلیم برگ کاهکنید
سراغ یوسف مطلب درین بیابان نیست
مگر ز چاک گریبان نظر به چاه کنید
خضاب ماتم موی سفید داشتن است
ز مرگ پیش دو روزی کفن سیاه کنید
حریف سرو بلندش نمیتوان گردید
به هر نهالکز این باغ رست آهکنید
به برق جلوهٔ حسنش کراست تاب نگاه
غنیمت است اگر سیر مهر و ماه کنید
درین قلمرو عبرت کجا امید و چه یاس
ز هر رهیکه بجایی رسید راهکنید
به یک قسم که ز ضبط دو لب بجا آید
زبان دعوی صد بحث بیگواه کنید
زساز معبد رحمت همین نواست بلند
که ای عدم صفتان کاشکی گناه کنید
ندیدهاید سرانجام این تماشاگه
به چشم نقش قدم سوی هم نگاهکنید
سواد آینهٔ شمع روشن است اینجا
چوخط به نقطه رسد نامه را سیاه کنید
به عالمیکه همین عمرو و زید جلوهگرست
خیال بیدل ما نیز گاهگاه کنید