بسی در کوفتم تا یک خبر از می فروش آمد
عجب کز آبروی سرو من یک دل به جوش آمد
به میدان شهادت می برند اینک به صد ذوقم
بشارتها که از خاک شهیدانم به گوش آمد
ازین عهد شباب تیزرو آسایشی بستان
که امشب یأس میآید اگر امید دوش آمد
دل شوریدهای دارم که هر گه بهر تسکینش
نصیحت را فرستادم پریشان و خموش آمد
خدایا کشتگان عشق را گنج دو عالم ده
که اینک در قیامت زخم ما لذت فروش آمد
ندانم سلسبیلم داد یا کوثر، نمی دانم
که ساقی ریخت آبی در دلم کاتش به جوش آمد
دگر هنگامهٔ آشوب، صد جا چیده میبینم
مگر از بادهٔ حیرت، دل عرفی به هوش آمد