رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

سرم بالش تنم مفرش بسوزد

به هر ناخوش که رفته خوش بسوزد

از آن پنهان نمٰایم آتش خویش

که میترسم دل آتش بسوزد

ز گریه سوختم یا رب که دیدست

که آبی آید و آتش بسوزد

رضی دور از تو می‌سوزد چه حال است

که خس از دوری آتش بسوزد