بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۲

چمن امروز فرش منزل‌ کیست

رگ‌گل دود شمع محفل ‌کیست

قد پیری اگر نه دشمن ماست

خم این طاق تیغ قاتل‌ کیست

تپش آیینه‌دار حسرت ماست

گل این باغ بال بسمل ‌کیست

دل ماگر نه دشت جلوهٔ اوست

نفس آخر غبار محمل‌ کیست

خط آن لعل دود خرمن ماست

رم آن چشم برق حاصل‌ کیست

دل ما شد سپند آتش رشک

گل رویت چراغ محفل ‌کیست

به هم آورده دیدم آن‌کف دست

نی‌ام آگه‌، به چنگ او، دل ‌کیست

حذر از دستگاه عشرت دهر

هوس آهنگ رقص بسمل ‌کیست

اگر اوهام سد راه ما نیست

نفس افسون پای در گل ‌کیست

برد ازگوش رنگ طاقت هوش

جرس امشب فغان بیدل ‌کیست