سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۷

زر از معدن به کان کندن به در آید وز دست بخیل به جان کندن.

دونان نخورند و گوش دارند

گویند امید به که خورده

روزی بینی به کام دشمن

زر مانده و خاکسار مرده