سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳

بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان صفا. گفت: کمینه آن که مراد خاطر یاران بر مصالح خویش مقدّم دارد و حکما گفته‌اند: برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است.

همراه اگر شتاب کند همره تو نیست

دل در کسی مبند که دل بسته تو نیست

چون نبود خویش را دیانت و تقوی

قطع رحم بهتر از مودت قربی

یاد دارم که مدّعی در این بیت بر قول من اعتراض کرده بود و گفته: حق تعالی در کتاب مجید از قطع رحم نهی کرده است و به مودت ذی القربی فرموده و اینچه تو گفتی مناقض آن است. گفتم: غلط کردی که موافق قرآن است:

و اِن جاهَداکَ عَلی اَن تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ به عِلمٌ فلا تُطِعْهما

هزار خویش که بیگانه از خدا باشد

فدای یک تن ِ بیگانه کآشنا باشد