سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۵

پادشاهی پارسایی را دید.

گفت: هیچت از ما یاد آید؟

گفت: بلی! وقتی که خدا را فراموش می‌کنم.

هر سو دَوَد آن کَش ز برِ خویش براند

وآن را که بخواند به درِ کس ندواند