در ندامتگل مقصود به بر نزدیک است
دامنی هست به دستیکه به سر نزدیک است
دوری منزل مقصود ز خودبینیهاست
اگر از خوابشکنی قطع نظر نزدیک است
رهبرکام تو پاس نفس است ای غواص
سر این رشته نگهدارگهر نزدیک است
ای هوس آنهمه مغرور اقامت نشوی
نسبت سنگهم اینجا بهشرر نزدیک است
همهگویند جدا نیست زما دلبرما
ما چنین دور چراییم اگر نزدیک است
ترک اوهام جسد مژدهٔگردونتازیست
بیضه هرگه شکند رستن پرنزدیک است
ناتوانی ز چه رو صید خیالم نکند
تاب این رشته به آن مویکمر نزدیک است
سیرها در هوسآباد تمنا کردیم
منزل یاس، ز هر راهگذر نزدیک است
همه مقصدطلبان دام لغزش گیرند
گر بدانندکه منزل چهقدر نزدیک است
نفستگام فنا، میشمرد غفلت چند
آنچه دور استکنون وقت دگر نزدیک است
بیدلآنجاکه جنون منصب عزت بخشد
نسبت آبله با دیدهٔ تر نزدیک است