گر به اینگرمی است آه شعلهزای عندلیب
شمع روشن میتوانکرد از صدای عندلیب
آفت هوش اسیران برق دیدار است و بس
میزند رنگگل آتش در بنای عندلیب
پنبهٔ شبنم بهگوش غنچه داغ لاله شد
بیش ز این نتوان شنیدن ماجرای عندلیب
عشق را بیدستگاه حسن شهرت مشکل است
از زبان برگ گل بشنو نوای عندلیب
جای آن دردکه چون سنبل به رغم باغبان
ریشه درگلشن دواند خار پای عندلیب
دلبران را تنگ دارد فکر صید عاشقان
غنچه سر تا پا قفس شد از برای عندلیب
مطلب عشاق از اظهار هم معلوم نیست
کیست تا فهمد زبان مدعای عندلیب
ساز دلتنگی به این آهنگ هم میبوده است
گرم کردم از لب خاموش جای عندلیب
ریشهٔ دلبستگی در خاک اینگلشن نبود
رفتگل هم در قفای نالههای عندلیب
مانع قتل ضعیفان جز مروت هیچ نیست
ورنه ازگل کس نخواهد خونبهای عندلیب
در چمن رفتیم ساز ناله سیرآهنگ شد
جلوهٔگلکرد ما را آشنای عندلیب
آه مشتاقان نسیم نوبهار یاد اوست
رنگها خفتهست بیدل در صدای عندلیب