از سپند ما که مییابد سراغ ناله را ؟
گرد پیشاهنگ کرد این کاروان دنباله را
داغ حسرت سرمهگرداند به دلها ناله را
برلب آواز شکسن نیست جام لاله را
ما سیه بختان حباب گریهٔ نومیدیایم
خانه بر آب است یک سر مردم بنگاله را
عقل رنگآمیز،کیگردد حریف درد عشق
خامهٔ تصویرکی خواهدکشیدن ناله را
عافیتسنجان طریق عشق کم پیمودهاند
دور میدارند ازین ره خانه جوی خاله را
از ره تقلید نتوان بهرة عزتگرفت
نشئهٔ جمعیتگوهر نباشد ژاله را
درتب عشقم سپندیگر نباشدگو مباش
از نفس بر روی آتش مینهم تبخاله را
برق جولانیکه ما را در دل آتش نشاند
میکند داغ ازتحیر شعلهٔ جواله را
کشتهٔ آن چشم مخمورمکه مد سرمهاش
تا سرکوی تغافل میکشد دنباله را
شوخیحسنش بروناستازخط تسخیرخط
پرتو مه میزند آتشکمند هاله را
مکر زاهد ابلهان را سر خط درس ریاست
سامری تعلیم باطل میکندگوساله را
روحرا از بندجسمانی گذشتنمشکل است
هرگره، منزل بود درکوچهٔ نی ناله را
سوخت دل اما چراغ مدعا روشن نشد
در جگریارب چه آتش بود داغ لاله را
ازدل خونبسته بیدل نشئهٔ راحتمخواه
باده جز خونابه نبود ساغر تبخاله را