گداز سعی دلیل است جستجوی تو را
شکست آینه، آیینه است روی تو را
ز دست لطف و عتابت در آتش و آبم
بهشتو دوزخ ماکردهاند خوی تو را
به هرطرف نگری، شوق،محو خودبینیست
دکان آینهگرم است چارسوی تو را
به ترهات مده زحمت نفس زاهد
که ازاثر، نمکی نیست های وهوی تورا
ز خاک میکده سرمایهٔ تیممگیر
که هیچ معصیتی نشکندوضویتورا
بهچاک جیب سحر فکربخیه برباد است
گسستهاند چو شبنم ز هم رفوی تو را
چه لازم استکشی انتظار تیغ اجل
فشارآب بقا بس بودگلوی تو را
بود به جرم درستی شکستکار حباب
پریست آنکه تهی میکند سبوی تورا
غم شکنجهٔ اوهام تا بهکی خوردن
به رنگ آن همه نشکستهاند بوی تورا
زفرق تا قدم افسون حیرتی بیدل
کسی چه شرح دهد معنی نکوی تورا