اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۸۳ - خیال من به تماشای آسمان بود است

خیال من به تماشای آسمان بود است

بدوش ماه به آغوش کهکشان بود است

گمان مبر که همین خاکدان نشیمن ماست

که هر ستاره جهان است یا جهان بود است

به چشم مور فرومایه آشکار آید

هزار نکته که از چشم ما نهان بود است

زمین به پشت خود الوند و بیستون دارد

غبار ماست که بر دوش او گران بود است

ز داغ لالهٔ خونین پیاله می بینم

که این گسسته نفس صاحب فغان بود است