ز هر نقشی که دل از دیده گیرد پاک میآیم
گدای معنی پاکم تهی ادراک میآیم
گهی رسم و ره فرزانگی ذوق جنون بخشد
من از درس خردمندان گریبان چاک میآیم
گهی پیچد جهان بر من گهی من بر جهان پیچم
بگردان باده تا بیرون ازین پیچاک میآیم
نه اینجا چشمک ساقی نه آنجا حرف مشتاقی
ز بزم صوفی و ملا بسی غمناک میآیم
رسد وقتی که خاصان ترا با من فتد کاری
که من صحراییم پیش ملک بیباک میآیم