اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۶ - سرود انجم

هستی ما نظام ما

مستی ما خرام ما

گردش بی مقام ما

زندگی دوام ما

دور فلک بکام ما می نگریم و میرویم

جلوه گه شهود را

بتکدهٔ نمود را

رزم نبود و بود را

کشکمش وجود را

عالم دیر و زود را می نگریم و میرویم

گرمی کار زار ها

خامی پخته کار ها

تاج و سریر و دارها

خواری شهریار ها

بازی روزگارها می نگریم و میرویم

خواجه ز سروری گذشت

بنده ز چاکری گذشت

زاری و قیصری گذشت

دور سکندری گذشت

شیوهٔ بتگری گذشت می نگریم و میرویم

خاک خموش و در خروش

سست نهاد و سخت کوش

گاه به بزم نا و نوش

گاه جنازه ئی بدوش

میر جهان و سفته گوش می نگریم و میرویم

تو به طلسم چون و چند

عقل تو در گشاد و بند

مثل غزاله در کمند

زار و زبون و دردمند

ما به نشیمن بلند می نگریم و میرویم

پرده چرا ظهور چیست؟

اصل ظلام و نور چیست؟

چشم و دل و شعور چیست؟

فطرت ناصبور چیست؟

این همه نزد و دور چیست می نگریم و میرویم

بیش تو نزد ما کمی

سال تو پیش ما دمی

ای بکنار تو یمی

ساخته ئی به شبنمی

ما به تلاش عالمی می نگریم و میرویم