اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۱ - فصل بهار

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

مست ترنم هزار

طوطی و دراج و سار

بر طرف جویبار

کشت گل و لاله زار

چشم تماشا بیار

خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار

خیز که در باغ و راغ قافلهٔ گل رسید

باد بهاران وزید

مرغ نوا آفرید

لاله گریبان درید

حسن گل تازه چید

عشق غم نو خرید

خیز که در باغ و راغ قافلهٔ گل رسید

بلبلگان در صفیر ، صلصلگان در خروش

خون چمن گرم جوش

ای که نشینی خموش

در شکن آئین هوش

بادهٔ معنی بنوش

نغمه سرا گل بپوش

بلبلگان در صفیر ، صلصلگان در خروش

حجره نشینی گذار گوشهٔ صحرا گزین

بر لب جوئی نشین

آب روان را ببین

نرگس ناز آفرین

لخت دل فرودین

بوسه زنش بر جبین

حجره نشینی گذار گوشهٔ صحرا گزین

دیده معنی گشا ای ز عیان بیخبر

لاله کمر در کمر

نیمهٔ آتش به بر

می چکدش بر جگر

شبنم اشک سحر

در شفق انجم نگر

دیدهٔ معنی گشا ، ای ز عیان بیخبر

خاک چمن وانمود راز دل کائنات

بود و نبود صفات

جلوه گریهای ذات

آنچه تو دانی حیات۔

آنچه تو خوانی ممات

هیچ ندارد ثبات

خاک چمن وانمود راز دل کائنات