بنگر آن ماهروی بادهفروش
غیرت آفتاب و غارت هوش
جام سیمین نهاده بر کف دست
زلف زرین فکنده بر سر دوش
۳
غمزهاش راه دل زند که بیا
نرگسش جام می دهد که بنوش
غیر آن نوشلب که مستان را
جان و دل پرورد ز چشمهٔ نوش
دیدهای آفتاب ماه به دست
دیدهای ماه آفتابفروش؟