دگر ز جان من ای سیمبر چه میخواهی؟
ربودهای دل زارم دگر چه میخواهی؟
مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم
ز صید طایر بی بال و پر چه میخواهی؟
اثر ز ناله خونیندلان گریزان است
ز نالهای دل خونین اثر چه میخواهی؟
به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش
به خنده گفت از این رهگذر چه میخواهی؟
نهادهام سر تسلیم زیر شمشیرت
بیار بر سرم ای عشق هرچه میخواهی
کنون که بیهنرانند کعبه دل خلق
چو کعبه حرمت اهل هنر چه میخواهی؟
به غیر آن که بیفتد ز چشمها چون اشک
به جلوهگاه خزف از گهر چه میخواهی؟
رهی چه میطلبی نظم آبدار از من؟
به خشکسال ادب شعر تر چه میخواهی؟