سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶

دیشب سر زلف یار بگرفتم مست

کز دست من دلشده چون خواهی رست

گفتا که شب است دست از دستم بدار

تا با تو نگیردم کسی دست به دست