سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

آتش ز دهان شمع دیشب می‌جست

ناگاه سپیده دم زبانش بشکست

سر رشته به پایان شد و تابش بنماند

روزش به شب آمد و بروزم بنشست