سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۹

ای جوانبختی که در ایام عدلت باد صبح

دختران غنچه را تعلیم مستوری دهد

گر صبای روضه خلقت وزد در بادیه

بعد از آن خار مغیلانش گل سوری دهد

در طبیعت گر نهد از لفظ عذبت خاصیت

نیش زهر افشان عقرب نوش زنبوری دهد

صاحبا یک سال و شش ماه است تا هر دم لبم

زحمت خاک جناب جاه دستوری دهد

قرب این حضرت چو روی کرد ایزد بنده را

خود مباد آن روز کز صدر درت دوری دهد

لیکنم چون شوق دیدار پدر هر ساعتی

بیم آن باشد که جان را جام مهجوری دهد

چشم آن دارم که دستور جهان من بنده را

بهر دیدار پدر یک ماه دستوری دهد

شمع بختت باد روشن تا جهان هر صبحدم

شب نشینان فلک را شمع کافوری دهد