سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸

تا کی آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟

یوسف جان عزیزان را به زندان داشتن

تا کی ای نور بصر کردن نظر با دیگران

همچو چشم از مردم خود روی پنهان داشتن

چند کردن روی در مشتی پریشان همچو زلف

زان سبب مجموع را خاطر پریشان داشتن