جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد
تو جان نازنینی و ز جان نمیگزیرد
ما غرق آب و زاهد، دم میزند ز آتش
گو: دم مزن که این دم با ماش در نگیرد
پروانهوار خواهم، در پای شمع مردن
کو هر سحر به بویش، پیش صبا بمیرد