به کفافی دلا قناعت کن
باقی عمر صرف طاعت کن
خواهی ار حاصلی به دست آری
مزرع عمر را زراعت کن
هست دریای بیکرانْ دنیا
به سبوئی از آن قناعت کن
گر متاعی خری بخر دانش
نقد ایام را بضاعت کن
تخم دانش بگیر و آب عمل
در زمین دلت زراعت کن
کوکب عمر را غروب رسید
تا توانیش صرف طاعت کن
شد قمر شقُّ و ساعتْ اِقْتَرَبَت
نقد ساعات صرف ساعت کن
شستوشوئی بده دل و جان را
خویش را قابل شفاعت کن
ناگهان میرسد اجل ای فیض
بر گهنه تا توانْ ضراعت کن