ما را پیوسته بسته بر کار
دارد با ما عنایتی یار
دادند بدست خلق ما را
پا بسته فتادهایم در کار
دادند عنان بدست سفله
ما را کردند بر خسان خوار
هر دم بتن از کسی رسد رنج
هر دم به دل از خسی جهد خار
بر دوش گرفته بار خلقی
رانیم بره خران بیبار
صد شکر خدایرا که یکدوش
از پهلوی ما نمیکشد بار
ما بر دل کس گران نباشیم
کو بر دل ما گران شود یار
هر کو بر دوش خلق بارست
او را ندهند نزد حق بار
آنکس که بگوشهٔ نشیند
آسوده ز زحمت خس و خار
نی بار نهد بدوش مردم
نی بر گیرد ز دوش کس بار
وارسته ز جور گلعذاران
فارغ ز جفای خار اغیار
او را نشود کمال حاصل
او را نرسد عنایت از یار
از وی کمتر بگویمت کیست
راحت طلبان مردم آزار
زین قوم حذر کن ای برادر
از صحبتشان هزار زنهار
چون فیض ستمکش ار نباشی
بر خسته دلان مشو ستمکار