فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷

جور ز حد ببر مگو جور زیاد میشود

از نظری بروی تو جور تو داد میشود

جور و جفا ز تو رواست هرچه تو میکنی بجاست

گر تو همه وفا شوی حسن کساد میشود

جور و وفا بهم خوش و مهر و جفا بهم نکوست

هست جفا صلاح حسن گرنه فساد میشود

لطف نهان بجلوه آر تا برود دلم ز کار

حسن چو جلوه میکند عشق زیاد میشود

نیست مرا به جز تو کس مونس من توئی و بس

غم بدلم چو میرسد دل بتو شاد میشود

برک و نوای من توئی باد صبای من توئی

عقده غنچه دلم از تو گشاد میشود

چون تو بیاد آئیم خود بروم زیاد خود

فیض در آن زمان همه معنی یاد میشود