آن یکی دیوانه سرافراشته
سر بسوی آسمان برداشته
خوش زفان بگشاد و گفت ای کردگار
گر ترا نگرفت دل زین کار و بار
دل مرا بگرفت تا چندت ازین
دل نشد سیر ای خداوندت ازین