عطار » مصیبت نامه » بخش هجدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

جاهلی میگفت احنف را متاب

گر یکی گوئی تو ده گویم جواب

احنفش گفتا تو گر گوئی دهم

من یکی باتو نگویم این بهم

۳

خلق نبود این که تا یابی خبر

از فروتر کس شوی زیر و زبر

چون حقارت بر نتابی از حقیر

چون کشی پس کبریای آن کبیر

خلق چیست ز خلق خون نوشیدن است

باز ناپوشیدن و کوشیدن است