عطار » مصیبت نامه » بخش ششم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

باغبانی سه خیار آورد خرد

تحفه را پیش نظام الملک برد

خورد یک نوباوه را حالی نظام

پس دوم خورد و سوم هم شد تمام

۳

بودش از هر سوی بسیار از کبار

او نداد البته کس را زان خیار

باغبان راداد سی دینار زر

مرد خدمت کرد و بیرون شد بدر

پس زفان بگشاد در مجمع نظام

گفت خوردم این سه نوباوه تمام

۶

پس ندادم هیچکس را از کبار

زانکه هر سه تلخ افتاد آن خیار

میبترسیدم که گر گوید کسی

آن جگر خسته برنجد زان بسی

خوردم آن تنها و برخویش آمدم

یک زمان من نیز درویش آمدم

پیشوایانی که سر افراشتند

پیش ازین یارب چه رحمت داشتند