چون خلافت رونق از عثمان گرفت
شرق تا غرب جهان ایمان گرفت
از کمال فضل حق وز جهد او
شدجهان بر دین حق در عهد او
بود دریای حیا و کوه حلم
جان پاکش غرقه دریای علم
در سخا همتاش در عالم نبود
در وفای دین نظیرش هم نبود
چون پسند خواجه کونین شد
در دودامادیش ذی النورین شد
بود هم خیلش دو نور راستین
زان دو نورش دو علم برآستین
آن دو نورش چون دو چشم جان او
بل دو قطب عالم عرفان او
آن دو نورش چون دو کونش معتبر
پیش هر یک هر دو کونش مختصر
چون پیمبر عین ایمان خواندش
هم دم خود قاف قرآن خواندش
تا ز صاد صور برناید نفس
قاف قرآن را همی سیمرغ بس
سخت بود از غصه مشتی عام را
کو بود رحمت ذوی الارحام را
آنکه هست اهل غضب در کل حال
کی تواند دید رحمت را جمال
او بقرآن خواندن بنشسته بود
کشتی دریای قرآن بسته بود
چون بتیغ کشتنش بردند دست
او چنان کشته بکشتی درنشست
لاجرم چون کرد بی سر دشمنش
کرد قرآن ختم آن سر بی تنش
چون بآخر برد قرآن تن بزد
دشمنان خویش را گردن بزد
عشق قرآن چون رگی با جانش داشت
هم رگ و هم تن همه قرآنش داشت
از رگش چندانکه دایم خون چکید
تا اجل در عشق قرآن خون دوید
لاجرم قران چو شاهد بر جمال
تا ابد آن قطره خونش کرد خال
نی که آن یک قطره خون چون گشت خشک
مشک قرآن گشت گر خونست مشک
نی که آن یک قطره چون بیرون فتاد
قلب قرآن گشت و قلب از خون فتاد