عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۸

شمع آمد و گفت: اگر بمی باید رفت

شک نیست که زودتر بمی بایدرفت

چون در بند است پایم و ره در پیش

ناکام مرا به سر بمی باید رفت