عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۶

شمع‌ آمد و گفت: بر نمیباید خاست

تا پیش تو سرگذشت برگویم راست

نی نی که زبان من بسوزد ز آتش

گر برگویم ز سرگذشتی که مراست