عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۳

شمع آمد و گفت: اگر لبم پُرخنده است

بر خود خندم که چشم من گرینده است

از سر تیزی سرم به پای افکنده است

کان سر تیزی ز آتش سوزنده است