عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۲

شمع آمد و گفت: این کرا تاب بود

کز آتش تیز بی خور وخواب بود

آبم کند آتش که به من بسته دلست

آتش دیدی که تشنهٔ آب بود