عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۳

شمع آمد وگفت: جاودان افتادن

به زانکه چو من به هر میان افتادن

از شهد چو موم نقره دور افتادم

بر نقره ازین بِهْ نتوان افتادن