عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱۸

شمع آمد و گفتا: منِ مجنون باری

ننهم قدمی ز سوز بیرون باری

چون بر سرمّ آتشِ جهان افروز است

بالا دارد کارِ من اکنون باری