عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸

شمع آمد و گفت: از تنِ سرکشِ خویش

سر میبینم فکنده در مفرشِ خویش

هرچند که در مشمّعم پیچیده

هم غرقه شوم در آب از آتشِ خویش