عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲

شمع آمد و گفت: موسی جمع منم

اینک بنگر چو طشت آتش لگنم

همچون موسی ز مادر افتاده جدا

وانگاه بمانده آتشی در دهنم