عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۹۹

تا از سر‍ زلفت خبرم میماند

جان بر لب و خون برجگرم میماند

من شمعِ توام که در هوای رخ تو

در سوخت تنم تا اثرم میماند