عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۹۷

روی تو که عقل ازو خجل میآید

ماهی است که بس مهر گسل میآید

دور از رویت چو شمع ازان میسوزم

کز شمعِ رخت سوز به دل میآید