عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۸۷

ای شمع! مگر چنان گمانْت افتادست

کاتش ز زبان در دل و جانْت افتادست

هر دم گویی در دلم آتش افتاد

این چه سخنی است کز زبانْت افتادست