عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۱۰

دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود

ور زنده شود جان به لب آورده شود

اشکی که ز سوز میفشانم چون شمع

باز از دم سرد بر رخ افسرده شود