عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۰

گل بی سر و پای خویشتن می‌انداخت

خود را به میان انجمن می‌انداخت

از رشک رخت به خاک ره می‌افتاد

پس خاک به دست با دهن می‌انداخت