عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۸

روزی که بود روز هلاک من و تو

از تن برهد روانِ پاک من و تو

ای بس که نباشیم وزین طاق کبود

مه میتابد بر سر خاک من و تو