عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۸

معشوقه نه سر،‌نه سروری میخواهد

حیرانی و زیر و زَبَری میخواهد

من زاهد فوطه پوش چون دانم بود

چون یار مرا قلندری میخواهد