عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۷

یک ذرّه ز عشق تو به صحرا آمد

تا این همه گفت و گوی پیدا آمد

جان نعره زنان در بن دریا افتاد

دل رقص کنان با سر غوغا آمد