عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۳۸

ای عشقِ تو کیمیای سرگردانی

وی کوی تو در بادیهٔ حیرانی

چون میدانم که حالِ من میدانی

تا چند به خونِ جگرم گردانی